هوای وصل | ||
شگفتا وقتی که بود نمیدیدم وقتی میخواند نمی شنیدم وقتی دیدم که نبود وقتی شنیدم که نخواند! چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای سرد و زلال در برابرت می جوشد ومی خواند و می نالد ,تشنه ی آتش باشی نه آب و چشمه که خشکید چشمه که از آن آتش که تو تشنه آن بودی بخارشد و به هوارفت و آتش کویر را تافت ودرخود گداخت واز زمین آتش روئید و از آسمان آتش بارید تو تشنه ی آب گردی نه تشنه آتش و بعد : عمری گداختن از غم نبودن کسی که تا بود از غم نبودن تو می گداخت ! دکتر علی شریعتی / کتاب کویر / صفحه 93
بگذار بر قامت بلند و راستین و استوار قلم به صلیبم کشند،به چهار میخم کوبند , تا او که استوانه ی ماتم بوده است، صلیب مرگم شود , شاهد رسالتم گردد، گواه شهادتم باشد , تا خدا ببیند که به نامجویی،بر قلمم بالا نرفته ام , تا خلق بداند که به کامجویی ، بر سفره ی گوشت حرام توتمم ننشسته ام.تا زور بداند، زر بداند و تزویر بداند که امانت خدا را فرعونیان نمی توانند از من گرفت , ودیعه ی عشق را قارونیان نمی توانند از من خریدو یادگار رسالت را بلعمیان نمی توانند از من ربود … هرکسی را، هر قبیله ای را توتمی است , توتم من، توتم قبیله ی من قلم است. قلم زبان خداست. قلم امانت آدم است , قلم ودیعه ی عشق است , هر کسی را توتمی است و قلم، توتم من است و قلم، توتم ماست. دکتر علی شریعتی / توتم پرستی اشک خدایا : آتش مقدس شک را آن چنان در من بیفروز تا همه یقین هائی را که در من نقش کرده اند , بسوزد ! و آنگاه از پس توده این خاکستر , لبخند مهراوه بر لب های صبح یقینی , شسته از هر غبار طلوع کند وقتی نمیتوانی فریاد بزنی ناله نکن خاموش باش قرنها نالیدن به کجا انجامید تو محکومی به زندگی کردن تا شاهد مرگ آرزوهای خود باشی!
به شماره ی هر دلی , دوست داشتنی هست و دل ها هر چه شگفت ترند , عشق نیز در آن ها شگفت انگیزتر است دکتر علی شریعتی / اسلام شناسی / صفحه524 او (علی) حاکمی بود که بر پهنههای بزرگی در آفریقا حکم میراند، اما زندانی سیاسی نداشت. حتی یک زندانی سیاسی و قتل سیاسی. و طلحه و زبیر قدرتمندترین شخصیتهای بانفوذ و خطرناکی که در رژیم او توطئه کرده بودند, هنگامی که آمدند و بر خروج از قلمرو حکومتش اجازه خواستند, و میدانست که به یک توطئه ی خطرناک میروند, اما اجازه داد, زیرا نمیخواست این سنت را برای قداره بندان و قلدران به جای گذارد که به خاطر سیاست, آزادی انسان را پامال کنند زندگی خوردن و خوابیدن نیست انتظار و هوس و دیدن و نادیدن نیست. زندگی چون گل سرخی است پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف. یادمان باشد اگر گل چیدیم عطر و برگ و گل و خار همه همسایه دیوار به دیوار همند.
من را کس نساخت خداساخت زیرا من کسی را نداشتم کسم خدابود کس بی کسان. برایت دعا می کنم خدا از تو بگیرد آنچه که خدا "را" از تو می گیرد. سرنوشت تو متنی است که اگر ندانی دست های نویسندگان، اگر بدانی ، خود می توانی نوشت. (مجموعه آثار 7)
از انسانها غمی به دل نگیر؛ زیرا خود نیز غمگین اند؛ با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند؛ پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند...!
[ شنبه 91/11/7 ] [ 2:15 عصر ] [ نوشاد باباییان ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.Net ] |