سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هوای وصل
 
قالب وبلاگ

 

 زندگی نامه زهیر بن قین

زهیر بن قین



« زهیر بن قین بن قیس انماری یجلی» از مردان شریف و بزرگ قبیله خود بود که در کوفه در میان قوم خود می زیست او مردی شجاع بود و دلاوریهای وی در جنگها مشهود و معروف بود، زهیر در ابتدا عثمانی و از طرفداران عثمان بود، ولی پس از آن که در سال 60 هجری با خانواده اش از سفر حج باز می گشت در اثر هدایت الهی از عقیده خود دست کشید و از شیعیان علی و اهل بیت علیهم السلام شد و با امام حسین علیه السلام همراه شد و به کربلا آمد .

وی از حامیان و یاران درجه اول سیدالشهداء علیه السلام بود و سخنان و مبارزات وی به آن گواهی می دهد، زهیر از فرماندهان بزرگ سپاه امام علیه السلام است که حضرت وی را به فرماندهی میمنه (سمت راست) سپاه خود گمارد وی چندین بار سپاه دشمن را نصیحت کرد و آنان را از رو در رویی با امام علیه السلام بیم داد
نصیحت زهیر به سپاه یزید در کربلا

یکی از راویان لشگر عمر بن سعد به نام « کثیر بن عبدالله شعبی » نقل می کند که صبح عاشورا، زهیر بن قین در حالی که سوار بر اسب بود و لباس جنگ بر تن داشت، به سوی لشگر عمر بن سعد آمد و خطاب به آنان گفت:
ای کوفیان! از عذاب خدا بترسید. حق مسلمان بر مسلمان این است که برادرش را نصیحت کند. ما اکنون برادریم و تا پیش از جنگ، بر یک دین و آیین هستیم. اما وقتی کار به جنگ بکشد، شما یک امت و ما امت دیگری خواهیم بود. خدا ما را به وسیله خاندان رسولش در آزمونی بزرگ قرار داده و ما را خواهد آزمود.

من شما را به یاری این خاندان و ترک یاری یزید و عبیدالله بن زیاد فرا می خوانم؛ زیرا شما در حکومت اینان جز سوء رفتار و قتل و کشتار و به دار آویختن حافظان قرآن همانند « حجر بن عدی » و اصحاب او و « هانی بن عروه و امثال او ندیده اید.

سپاهیان عمر بن سعد به زهیر ناسزا گفتند و عبیدالله را مدح و دعا کردند. سپس گفتند:
ما از این جا نمی‌رویم تا حسین و یارانش را بکشیم، یا آنها را نزد عبیدالله ببریم.

زهیر گفت:
ای بندگان خدا، فرزند فاطمه به محبت و یاری شما سزاوارتر از پسر سمیّه (عبیدالله بن زیاد) است. اگر او را یاری نمی‌کنید، دست خود را به خون او آلوده نکنید. رهایش کنید تا یزید هر گونه می‌خواهد با او رفتار کند. به جان خودم سوگند، یزید بدون کشتن حسین نیز از شما خشنود خواهد بود. در این هنگام، شمر تیری به سوی زهیر پرتاب کرد و گفت:« ساکت باش! خدا صدای تو را فرو نشاند، ما را خسته کردی بس که سخن گفتی!»

زهیر در پاسخ گفت:
من با تو سخن نمی‌گویم، تو حیوانی بیش نیستی! من گمان ندارم حتی دو آیه از کتاب خدا را بدانی. مژده باد تو را رسوایی روز قیامت و عذاب دردناک الهی!
شمر گفت:« خدا تو و امام تو را پس از ساعتی خواهد کشت.»

زهیر گفت:
مرا از مرگ می ترسانی؟! به خدا سوگند شهادت با حسین علیه السلام در نظر من از زندگانی جاودانه با شما بهتر است.

آن گاه رو به مردم کرد و با صدایی بلند گفت:
ای بندگان خدا، این مرد درشتخوی، شما را نفریبد. به خدا سوگند، شفاعت رسول خدا هرگز به گروهی که خون فرزندان و خاندان او را بریزند و یاران آنها را بکشند، نخواهد رسید.

آن گاه مردی از یاران امام بانگ برداشت:
ای زهیر! باز گرد. امام می فرماید: به جان خودم سوگند، همان گونه که مؤمن آل فرعون قومش را نصیحت کرد، تو نیز در نصیحت این گمراهان وظیفه‌ات را انجام دادی و در دعوت آنها به راه مستقیم پافشاری کردی، اگر سودی داشته باشد.

زهیر و شهادت در کربلا

هنگامی که شمر و همراهانش به خیمه‌های امام حسین علیه السلام حمله کردند، زهیر بن قین و چند تن از یاران امام، شمر و اصحابش را از خیمه‌ها دور ساختند و چند تن از آنها را کشتند، و نیز بعد از آنکه حبیب بن مظاهر به شهادت رسید و آتش جنگ شعله‌ور شد، زهیر به همراه حر بن یزید مبارزه ای دلاورانه کرد و هر گاه یکی از آنان در محاصره دشمن قرار می‌گرفت، دیگری وی را نجات می داد.

پس از مبارزه حر، پس از آنکه امام علیه السلام نماز ظهر را به جا آورد، زهیر دوباره به میدان رفت و دلاورانه جنگید و کسی همانند مبارزه و دلاوری‌های زهیر را کسی ندیده و نشنیده است. می‌گویند زهیر در این مبارزه 120 نفر را به هلاکت رساند. وی پیوسته به سپاه دشمن حمله می‌کرد و رجز می‌خواند:« من زهیر پسر قین هستم، شما را با شمشیرم از حسین علیه السلام دور می‌سازم و از وی حمایت می‌کنم.»

آن‌گاه به سوی امام بازگشت و این شعر را خواند:« جانم به فدای تو که هدایت شده و راهنما هستی. امروز جدت نبی اکرم و حسن مجتبی و علی مرتضی و جعفر طیار، آن جوانمرد شجاع، و حمزه، شیر خدا و شهید زنده، را دیدار خواهی کرد

گویا زهیر با این اشعار با امام علیه السلام خداحافظی نمود و بار دیگر به میدان مبارزه بازگشت و پس از مبارزه سختی، بشیر بن عبدالله شعبی و مهاجر بن اوس تمیمی بر او حمله بردند و او را به شهادت رساندند. هنگامی که زهیر بن قین به شهادت رسید، امام حسین علیه السلام بر بالین وی ایستاد و فرمود:«ای زهیر! خداوند تو را از لطف خود دور ندارد و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده به لعنت ابدی خود گرفتار کند

وقتی خبر کشته شدن زهیر بن قین در رکاب امام علیه السلام به همسر باوفای او رسید به غلامش گفت:« برو مولایت زهیر را کفن کن.» غلام زهیر وقتی بدن مطهر امام حسین علیه السلام را عریان در قتلگاه مشاهده کرد، با خود گفت:« چگونه مولایم زهیر را کفن کنم، ولی حسین علیه السلام را رها نمایم و عریان بگذارم؟! به خدا سوگند که چنین نکنم.»

سپس امام را در پارچه‌ای که همراه داشت پیچید و زهیر را در پارچه‌ای پاره کفن کرد.


 


[ پنج شنبه 91/11/5 ] [ 9:44 صبح ] [ نوشاد باباییان ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 25
کل بازدیدها: 60864
  • تک تاز بلاگ
  • فور باکس